حداقل طبق گفته رومینا گاربر ، نویسنده آرژانتینی و آمریکایی آرژانتینی ، گرگ ها برگشته اند. ببینید که قبل از تاریخ انتشار 5 مه 2020 ، با خواندن فصل اول کتاب جدید لوبیزونا موافق هستید یا خیر . هرچند آماده باشید زیرا این گزیده به طور حتم باعث می شود که شما خواهان بیشتر باشید.


لوبیزونا اولین کتابی است که گاربر ، که به عنوان رومینا راسل نیز می نویسد ، تحت نام واقعی خود منتشر کرده است. به عنوان راسل ، گاربر نویسنده ی سری چهار کتابه زودیاک - زودیاک ، ستاره سرگردان ، ماه سیاه و سیزده در حال افزایش است . طرفداران وی لوبیزونا را با عنوان کاری خود ، گرگ های بدون جهان ، که تحت آن در اواخر سال گذشته به دست آورد ، خواهند شناخت .

این رمان در Manuela "Manu" Azul ، یک نوجوان مهاجر بدون سند از آرژانتین زندگی می کند که ش در میامی زندگی می کند. در فرار از سازمان جنایی که پدر فقید مانو به آن تعلق داشت ، این دو با ترس از کشف - توسط خانواده جرم و ICE - زندگی می کنند. وقتی مادرش به عنوان یک مهاجر بدون مدارک دستگیر شود ، مانو می آموزد که تمام هویت وی دروغ است. قمری او - آنچه مادرش دردی را که در دوران ش تجربه می کند ، می خواند - چیزی بسیار شیطانی تر و قدرتمندتر است .

شروع به خواندن Lobizona در حال حاضر زیر، و انتخاب کنید تا یک کپی خود را زمانی که این کتاب بیرون می آید در تاریخ 5 مه 2020.


PROLOGUE
صبح نفس عمیقی می کشد. و آن را نگه می دارد


سایه افق آفتابی را لکه دار می کند. یک SUV مشکی با چراغ های آبی چشمک زن.

بیا اینجا ، اینجا نیوم ، اینجا نیوم

هوا متوقف می شود که وسیله نقلیه در خارج از ساختمان ما متوقف می شود. خیابان هنوز است ، می تواند مرده بازی کند.

پنج مرد در جلیقه های ضد گلوله پرش می شوند. این زمانی است که من واکنش نشان می دهم.

به طوفان پلکان طوفان می شوم و از پشت بام مسابقه می دهم. ده داستان زیر ، ماموران رعد و برق می کنند.

از وقتی نفس میکشم داخل آپارتمان نفس بکشم.

"ICE اینجاست!"

ما به پاهای خود میپردازیم و تمام غذاهایی را که تازه درست کرده بود ، پرتاب می کند ، ظروف داخل سینک را جمع می کند ، بنابراین به نظر می رسد ظروف در آن جمع شده اند. در یک سطح زیر ما تپش می زند و صدای یک مرد صدا می کند ، "ما به دنبال گیلرمو سالازار هستیم!"

دلهره های پرلا هنگام ورود به این کشور ، نگاه شیشه ای او را تیره تر می کند.
با عجله به اتاق پرلا می رویم ، جایی که ما به طبقه می افتد و زیر تخت می چرخد. وقتی نوبت من است ، من به پرلا نگاه می کنم و می گویم ، "آنها نمی توانند بدون ضمانت وارد شوند -"


"شما نمی دانید که آنها چه کاری نمی توانند انجام دهند."

وحشت پرالا وقتی که به این کشور آمد ، نگاهش شیشه ای او را تاریک کرد و من فهمیدم که او هرگز از بین نرفت. مهم نیست که از چه مرزهایی عبور کنیم ، ما نمی توانیم ترس از عدم امنیت در خانه های خودمان را برطرف کنیم.

فریاد شروع می شود.

به دنبال کشمکش

اکنون افراد دیگری نیز فریاد می زنند و من صدای آن دسته از همسایگان را که نامه های آنها به ترتیب است ، تشخیص می دهم که به افسران دفاع از گیلرمو فریاد می زنند. هر کس دیگری احتمالاً مانند ما پنهان شده است.

من باید آه بزنم و پای من گرفتگی دارد اما ما چهل و پنج دقیقه زیر تخت پرلا می مانیم. من و من حتی صحبت نمی کنیم تا اینکه صدای SUV را بشنویم.

وقتی صبح بیرون می رود ، خیابان دست نخورده به نظر می رسد.


اما اینطور نیست.

فصل 1
من همیشه روی ماه کامل خون می گرفتم.

کارشناسی ارشد چرخه قمری را به خاطر ربودن چرخه قاعدگی من مقصر می داند ، بنابراین او بیماری قارچی من را اختراع کرد - تشخیصی ساخته شده از عطف می تواند مانند انگلیسی یا اسپانیایی به نظر برسد.

"Comé bien que en una hora empieza lunaritis" ، کارشناسی ارشد به من یادآوری می کند که درب فر را خاموش می کند و کارن های چاشنی شده را بر روی میز می گذارد تا شروع به حک کند.

دهانم آب می کند با یک سوت از عطر دودی گوشت. "Obvio" ، می گویم ، قبول کردم که غذای من را پر کند. حتی اگر این یکی از وعده های غذایی مورد علاقه من نبود ، من هنوز هم به سرعت شصت ساعته به مراقبت نیاز دارم.

من احساس لرز ناراحتی در رحم می کنم ، و ران های چسبنده ام را از صندلی پلاستیکی می خوابانم تا پاهایم را تنظیم کنم. سیستم تهویه مطبوع باستانی آپارتمان زمان کافی را در برابر خورشید میامی دارد ، اما نمی تواند با گرمای آشپزی ما کار کند.

گرمای خوشمزه هر چه می جوید دهان و بدنم را پر می کند و من از صدها سال تنهایی که فقط سفید و خاکی می خورد ، احساس ناراحتی می کنم .
پرلا می گوید: "من گلف سالسا را ​​بر روی گوه های سیب زمینی کباب شده ام فشار می آورم ، می گوید: " Cuando te despertás seguimos con Cien Años de Soledad ". Perla نود ​​ساله از زمانی که هشت سال پیش با او درگیر شدیم ، به من آموزش می دهد ، بنابراین او عادت داشت که در مورد برنامه ریزی در مورد لوناریت درس بخواند.


"سو" ، من می گویم که داخل کوره اجاق گاز برشته ام و اولین نیش من از گوشت صورتی آبدار است. گرمای خوشمزه هر چه می جوید دهان و بدنم را پر می کند و من از صدها سال تنهایی که فقط سفید و خاکی می خورد ، احساس ناراحتی می کنم . تا وقتی که قمری تمام شود آن کتاب را تمام نمی کنم.

لرزش شکم من را شلیک می کند ، و دست من در اطراف سفره شطرنجی قرمز و سفید چنگ می زند - یک اخطار هشدار دهنده که به زودی در آزار و اذیت قرار خواهم گرفت. دست از جویدن بر می دارم و چشمانم را می بندم تا روی نفس هایم تمرکز کنم. وقتی دوباره آنها را باز می کنم ، سه قرص آبی روشن حاشیه بیرونی صفحه شام ​​من را خط می کند.

من با چشمهای قهوه ای نگران کننده ما ملاقات می کنم.

چند شب اول دوره من به حدی دردناک است که فقط می توانم آنها را تحریک کنم. این قرص های گچی من چنان در ذهنم غرق شده اند که تقریباً سه شب به من صعود می کند - به اندازه کافی برای از دست دادن گرفتگی های قاعدگی-روده من.

قرص ها را در کف دست خود می پرم و برای اولین بار متوجه ضعیف Z می شوم که در مرکز آنها قرار دارد. عجیب است ، از آنجا که بطری آبی که وارد می شوند می گویند که آنها سپسیس نامیده می شوند. شاید Z مخفف zzz هایی باشد که ارائه می دهند.

هر لحظه اکنون تغییر اتفاق می افتد و من به تنها مکانی که نیازی به مخفی کردن ندارم منتقل می شوم.
مدی را در دهانم می ریزم و آنها را با گوشت و سیب زمینی می جویم.

ما با زل زدن به پنجره می گوید: "مالدییتا لونا". ماه لعنتی پرلا اظهارات ما را با صدای تند دنبال می کند ، انگار که با صدای بلند صدای لونا می تواند بدشانسی را دعوت کند.

آنها فکر می کنند ماه مرا نفرین کرد ، بنابراین هر ماه این مراسم را طی می کنند. فقط برخلاف آنها ، من از لوناریت وحشت ندارم.

من حسابش رو می کنم

من غذا و قرص ها را با آب می گریزم و از پنجره به آسمان بنفش تاریک خیره می شوم. هر لحظه اکنون تغییر اتفاق می افتد و من به تنها مکانی که نیازی به مخفی کردن ندارم منتقل می شوم. جهانی که در آن امنیت من است.

من روی ماه کامل زنده ام

شما هم اکنون می توانید قبل از سفارش Lobizona توسط رومینا گاربر ، خارج 2020 مه 5.

تمرین طلسم عشق؟ این جادوگران می گویند باید دوباره تجدید نظر کنید

خانه استفان کینگ در ماین در حال تبدیل شدن به یک موزه و عقب نشینی نویسنده است

من آنقدر حسادت می کنم که برای اولین بار "گیدئون نهم" را بخوانید

، ,کند ,های ,کنم ,یک ,نمی ,می کند ,و من ,می کنم ,کند ، ,می شوم ,توسط رومینا گاربر ,کردن ندارم منتقل ,اکنون تغییر اتفاق ,لحظه اکنون تغییر

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهینه سازی سایت برای گوگل و موتورهای جستجو فروشگاه لباس مجلسی و راحتی برند خارجی و ایرانی در گرگان مینویسم برای دل پخش کاغذ و مقوا کشفی کاغذ کاهی کرافت پاکت DR ZABAN خرید کتاب و فایل ها خلاصه کتاب نظریه های سازمان و مدیریت پیشرفته رابینز اجاره آپارتمان مبله در جزیره قشم بهترین آموزشگاه موسیقی تهران